- زبان قال
- سرایش سرایان
معنی زبان قال - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ناسرایش ناسرایان
کنایه از وضع و حالت شخص که از حال و راز درون او حکایت کند، زبان دل برای مثال چشمم به زبان حال گوید / نی آنکه به اختیار گویم (سعدی۲ - ۵۳۶)
سخن ران، پرگوی
کسی که با زبان چرب و نرم خود مقصود خود را حاصل میکند یا مردم را فریب میدهد، چاپلوس، متملق، چرب سخن
زبانه کوپله
زبان آور، سخنران، پرگوی، بلیغ
نوعی از پیکان تیر بوده، شبیه زبان گاو، برای مثال در آن بیشه که بود از تیر و شمشیر / زبان گاو برده زهرۀ شیر (نظامی۲ - ۲۵۴) گاوزبان
گویا، سخنگو، آنکه بتواند مطلب خود را خوب بیان کند
کسی که غیر از زبان مادری خود زبان دیگر هم می داند، کنایه از زبان آور، سخن دان، فصیح و بلیغ، برای مثال زبان دانی آمد به صاحبدلی / که محکم فرومانده ام در گلی (سعدی۱ - ۸۱)
زبان حال، کنایه از وضع و حالت شخص که از حال و راز درون او حکایت کند
چاپلوس
چاپلوس، چرب زبان، کسی که با چاپلوسی و شیرین زبانی دیگری را فریب می دهد
وضع شخص و یا حالت شخص و یا شئونات شخص را بیان کردن
زبان حال، زبان باطن، کلام یا حالتی که از راز درون شخص حکایت کند